دوست دارم یه کار درست و حسابی انجام بدم ولی نمیشه ، دوست دارم یه کاری کنم که یه تحول جدید رو بوجود بیاره ، ولی نیمشه چون نمیتونم یعنی میتونم کار رو انجام بدم ولی اون چیزی که میخوام نمیشه توانم اینه ...
حاج مهدی امروز یه چیز خوبی گفت ؛ گفت : توان ما فقط در همین حد پایگاه نقلی است. این ما نیستیم که باید بزرگ عمل کنیم این آنان هستند. همانان که قدرت و پول دارند... همانان که برای بچه هایشان کار چاق می کنند و ما عمرمان را سر کار به اصطلاح فرهنگی می گذاریم و بعد می بینیم که هیچ چیز دست ما را نگرفته است...
واقعا چرا اینجوریه به هر حال این شعر رو چند روز پیش تو یه مجله خوندم ، جالبه انگار شاعر این اثر هم وضع من و مهدی رو داره که میخواد کار کنه نمیشه یا بهتر بگم کار میکنه ولی بازم از کارش ایرادهای زیادی میگیرن
دوست دارم سلاح بزرگی داشتم
اما چه کنم !
مداد کوچکی دارم
نه آنچنان که باید
بلکه ...
آنچنان که میتواند .
مغز مدادم
رنگه های کربن سیاه ، نه
الماه های سپیدی است
که در بستر سرخ چشمهای بیدار
تبلوری خالص را
در خامی واژههایی بی رنگ
تجربه میکند
پس ...
ببخشید اگر
دیر مینویسد
اگر
کند مینویسد
اگر سخت مینویسد
اگر ناتوان است
از نقاشی
روش ثانیه های زنده شما
بر قوس این خاکی تنها .
ببخشید اگر
گاهی گیج میخورد
از غیبت دانایی حضور شما.
اگر کم نوشته
از بی سنگی روزگار
ببخشیدش.
ببخشیدش
اگر کوتاه است و
نمی رسد
به بلندای
نگاه شما.
نظرات شما عزیزان: